شعر طنز (دله دزدی)
دله دزدی :
باحوصله یا خسته و بی حوصله د زدی !
لطفا مکن ازدزدی مردم گله ،دزدی !
ای حاجی بازاری و ای دزد زمین خوار !
از مال فقیران شد ه ای حامله ،دزد ی !
زانروی تو مشتاق بهشتی که در آنجا
فرصت بدهد دست نمایی د له دزدی !
مردم همه از زلزله ترسند ولیکن
انداخته درروی زمین ولوله دزدی !
دیدم که «یریسا» و «پریناز»و«پریوش»
رفتند سرصبح برای ژله دزدی !
تا مردم بیچاره سر از سجد ه بر آرند
کردند دوتادزد در آن فاصله دزدی !
افزون بشود پایه ی دانایی وعلمش
استاد اگرکه بکند مسئله دزدی !
لیکن بکشد حبس اگر آفتابه ای را
ازتوی توالت کند«اصغر خُله » دزدی
تنهانه پدر بلکه در این ملک نماید
آن بچه د ه ساله ی چون زلزله دزدی !
دزدی بنمایند تمام نفراتش
روزی بکند صاحب یک قافله دزدی
آن کس که گرفته است کنون میز ریا ست
آمد بکند چون همه یک سلسله دزد ی !!




